باغ نقد و نظر
نقد و نظر

Editor: Khalil Paknia

باغ در باغ    | برگ‌ها   | شعر    | داستان   | نقد   | تماس   |


Friday, June 10, 2005




    شهروند - شماره ۹۹۳ ۱۰ ژوين ۲۰۰۵ - جمعه ۲۰ خرداد ۱۳۸۴


    آقاي براهني و گناه اينجانب


    عباس صفاري


    بديهي است كه انگشت نهادن بر نكات حساس و سرنوشت ساز هر پديده اي با واكنشهاي موافق و مخالف همراه خواهد بود. هيچ نوشته اي از اين قاعده مستثني نيست و هيچ نوشته اي نيز حرف آخر را نميزند. نقد هر رويداد و گرايشي حكم دعوتنامه را دارد و پيشنهادي براي وارد شدن و احتمالا درگير كردن صاحب نظران و علاقمندان به قصد شناخت بنيادي و كارساز پديده ي مورد نظر. لينك دادن چندين نشريه به مطلب من "وضعيت اجتناب ناپذير"‌چاپ شده در شهروند شماره 990 و عكس العمل كتبي و شفاهي تعدادي از همكاران از جمله آقاي دكتر رضا براهني و دوست ساليانم حسين نوش آذر در شماره ي بعدي شهروند، بيانگر حساسيت موضوع مورد‌ بحث است كه طي چند سال اخير جامعه ي ادبي ايران بويژه بخش جوان و نوگراي آن را به دو گروه مخالف و موافق تقسيم كرده است.
    اعتراض حسين نوش آذر همانطور كه خود يادآور شده است نه بر محتواي نوشته من بلكه در يادي است كه من از زنده ياد هوشنگ گلشيري كرده ام در رابطه با چاپ ادبيات برونمرزي در كارنامه. او نقش گلشيري را به دلايلي در اين رابطه بسيار كم رنگ ميبيند و فقط از چهار شاعر و نويسنده برونمرزي نام ميبرد كه گلشيري آثارشان را در كارنامه به چاپ سپرده است و به زعم او همگي از دوستان و هواداران گلشيري محسوب ميشوند. اگر نخواهيم از حق بگذريم و با نگاهي به يازده شماره كارنامه كه گلشيري سردبيري اش را به عهده داشته است با نامهاي زياد ديگري از اهل قلم برونمرزي روبرو خواهيم شد كه تماما به انتخاب گلشيري بوده است. نوش آذر عزيز احتمالا به علت عدم دسترسي به آن شماره هاي كارنامه فقط به نامهايي كه به خاطرش مانده اكتفا كرده است و افرادي كه در زير خواهم نوشت از قلم افتاده اند:
    مهدي استعدادي شاد، احد پير احمديان، محمود داوودی، حسين نوش‌آذر، بهزاد كشميري پور، مسعود نقره كار، اميرحسين افراسيابي، عباس صفاري، حسين منصوري، ياشار احمد صارمي، و عباس ميلاني.
    مطلب ديگري كه شهروند در اين رابطه به چاپ سپرده نوشته ي "ميني ماليستي" آقاي براهني است. داستان ميني ماليستي تا به حال زياد ديده ام اما بايد‌ اعتراف كنم اولين بار است كه چشمم به يك نقد ميني ماليستي روشن ميشود. با اين كار بعيد نيست كه نام ايشان به عنوان پايه گذار نقد ميني ماليستي در جايي ثبت شود! نوشته ي چهار خطي آقاي براهني اما نه در نقد مطالب من بلكه شباهت به دستكشي دارد كه يك شواليه از دست خارج‌ ميكند و آن را به قصد دعوت به دوئل به گونه ي رقيب ميكوبد. من اما نه رقابتي با آقاي براهني دارم نه جنگي با ايشان. در حقيقت ميپنداشتم ايشان هم در اين سن و سال ديگر بايد خسته شده باشند از آن همه منازعات بي نتيجه براي از پا درآوردن رقبايي كه امروزه برخلاف پيش بيني آن نقدها، هر كدام جايگاه برجسته اي در شعر معاصر ايران كسب كرده اند.
    لازم به يادآوري من نيست. ديگران بارها گفته اند كه آقاي براهني يكي از باسوادترين منتقدين ايراني است با تسلطي درخور تحسين در حوزه ي تئوري هاي ادبي. اما آنچه همواره سئوال برانگيز بوده نه سطح دانش ايشان بلكه نحوه ي استفاده از آن بوده است در كار نقد و بررسي ادبيات معاصر. متاسفانه آقاي براهني در مقام يك منتقد هرگز قادر نبوده اند در مقابله با كسي كه شعر ايشان را نميپسندند عادلانه و بي طرفانه به قضاوت بنشينند. مجموعه طلا در مس و تاريخ تحليلي شعر نو "شمس لنگرودي" سرشار از نقدهاي خصمانه و كينه ورزانه ايست كه آقاي براهني بر دفتر شعرايي نوشته اند كه مانند من حاضر نبوده اند سنگ شعر ايشان را به سينه بزنند. شعرايي كه طي اين سالها كارهايشان بارها تجديد چاپ شده است و اكثرا در زمان حياتشان شاهد چاپ گزينه ها و كليات آثار خود بوده اند، و اين همه در حالي است كه مجموعه هاي شعر آقاي براهني كه داعيه رهبري شعر معاصر را دارند يكي پس از ديگري هنوز مركب چاپش خشك نشده فراموش شده اند.
    شمس قيس رازي بزرگترين نظريه پرداز شعر كلاسيك فارسي، دانش ادبي را براي سرودن شعر لازم اما كافي نميدانست و استعداد را در مرحله ي بالاتري از دانش ادبي قرار ميداد. امروزه كمتر صاحب نظري با اين عقيده مخالفت ميورزد. آقاي دكتر براهني اگر پند‌ اين استاد كهن را به گوش گرفته و ميپذيرفتند كه از استعداد كافي براي شاعر تراز اول شدن برخوردار نيستند كارشان به اينجا نميرسيد كه هر چند سال يك بار نسنجيده و عجولانه با جمع كردن افراد اكثرا بي استعدادي اطراف خود سبك و مكتب جنجالي راه بيندازند و با هر كس كه سوپ ادبي و آوانگارد ايشان به مذاقش خوش نيامد خصومت بورزند.
    نوشته ي ميني ماليستي آقاي براهني در شماره اخير شهروند در رابطه با ضعف ها و كمبودهاي مطلب من ــ كه هيچ اشاره اي به آنها نميشود ــ‌ نيست، بلكه ناشي از كدورتي است كه به چاپ مصاحبه اي به تاريخ 28 ارديبهشت 1378 در روزنامه صبح امروز تهران بازميگردد. گناه نابخشودني من اين است كه در آن مصاحبه گفته ام "شعر آقاي براهني راه به جايي نخواهد برد."
    چند سالي پس از چاپ آن مصاحبه وقتي در خانه دوست مشتركي در لس آنجلس به هم رسيديم آقاي براهني هنوز عرايض من را در آن مصاحبه به خاطر داشتند و براي اينكه ثابت شود در ارزيابي ام به خطا رفته ام آمادگي خودشان در سپردن ده شعر از آخرين اشعارشان را به اين جانب اعلام كردند، ده شعري كه به گفته ي ايشان قادر بود "سرنوشت شعر ايران را تغيير بدهد" به شرطي كه در صفحاتي غير از بخش شعر "كاكتوس" كه مسئوليتش را من به عهده داشتم چاپ شود. من توانستم توافق مجيد روشنگر سردبير مجله را براي چاپ آن اشعار در بخش ديگري از كاكتوس جلب كنم. آن شعرها سرانجام در نشريه ي ديگري چاپ شدند و سرنوشت شعر ايران كه هيچ، سرنوشت شعر سردرگم خود آقاي براهني را هم نتوانستند تغيير بدهند.
    نكته ديگر اين كه روي سخن من در مطلب چاپ شده در شهروند به هيچ وجه با آقاي براهني نبوده است. اما خواننده ي آشنا با كارنامه ي آقاي براهني ميتواند حدس بزند كجاي آن مطلب به مذاق ايشان خوش نيامده و موجبات موضع گيري خصمانه ايشان را فراهم كرده است. آقاي براهني به خاطر تعجيل و شتابي كه در كارهايش به خرج ميدهد و ره صد ساله را ميخواهد يك شبه بيپمايد، هميشه از سالكان سينه چاك راه ميانبر بوده است. و راه ميانبر در كار شعر يعني استفاده ابزاري از مانيفست ها و گفتمان هاي مربوط به آن، درست همان چيزي كه من در پايان نوشته ام انگشت بر آن نهاده ام.
    شعر بايد بتواند بدون هيچ اعلاميه و زيرنوشتي با خواننده رابطه برقرار كند. تقصير خواننده نيست اگر آقاي براهني بريده از نيما براي شيرفهم كردن مخاطبان معدود و محدودش كه نميفهميدند تكثر و شعر چند صدايي چه نوع شعري است، عجولانه دست به نوشتن اشعاري بزند "كارنامه شماره 14 ص 48" كه با به كارگيري اشياء و موجودات "پر سر و صدايي" مانند كلاغ، غاز، موج، بازار مسگران، سكسكه و خش خش نمونه ي فارسي چنين شعري را براي اولين بار ارايه داده باشد! اين كه ايشان انتظار داشته باشند خواننده ي پي گير و نگران شعر فارسي اشعاري از اين دست را جدي بگيرد توقع بي جايي است، متهم كردن مخالفان طي چهل سال گذشته به بي سوادي راه به جايي نبرده است، از اين پس نيز ره به جايي نخواهد برد.



تماس  ||  6:18 AM




تاریخ نقد جدید
رنه ولک
سعید ارباب شیرانی

خواندنی‌ها :

کتاب :