باغ نقد و نظر
نقد و نظر

Editor: Khalil Paknia

باغ در باغ    | برگ‌ها   | شعر    | داستان   | نقد   | تماس   |


Sunday, June 12, 2005




    تأمل كوتاه - به دنبال نقش نا آشكار هويت


    محمدرضا نيكفر

    سايت فارسى بى بى سى اخيراً بحثى را با عنوان «هويت چيست؟ ايرانى كيست؟» گشوده است كه در آن چند تن از اهل انديشه تاكنون اظهار نظر كرده اند؛ از جمله داريوش آشورى، محمدرضا نيكفر و كاظم علمدارى و رامين كامران.
    • • •


    پرسش از پى هويت پرسش بودارى است. منظور از آن، معمولاً آن چيزهايى نيست كه در دايرةالمعارف ها و كتاب هاى راهنماى جهانگردان در مورد كشور و فرهنگ آن مى نويسند. با اين پرسش به دنبال چيزى ناپيدا مى گرديم كه گمان مى رود در نهايت توضيح دهنده بسيارى از پيدايى ها باشد.اگر هويت را چيزى دررديف ماهيت و جوهر و ذات بدانيم، جستجوى آن در مورد ايرانى يا هر «ملت» و «فرهنگ» ديگرى بيهوده است. عرضى ها و عارضى ها و عارضه هاى بسيارى وجود دارند كه مى توان آنها را با صفت «ايرانى» توصيف كرد و هنگامى كه ما در ميان خود يا آشنايان با تاريخ و سير فرهنگ در سرزمينى كه ايران خوانده مى شود، اشاره مى كنيم به سادگى درمى يابيم منظور چيست. از آنها اما نمى توانيم به يك ذات برسيم. در نهايت شايد به محدوده اى برسيم كه چونان هسته نسبتاً سفتى به نظر مى آيد و به مثابه سرجمع مفهومى مجموعه اى از خصوصيت هاى پايدار عمل مى كند. روا نيست كه از اين ايده جمع زننده به نحوى سازنده (اصطلاح ايمانوئل كانت) استفاده كنيم، يعنى بر پايه آن مثلاً پيش بينانه بگوييم كه از ايرانى در فلان موقعيت خاص چه كنشى انتظار مى رود. به توافقى بر سر آن نيز دست نخواهيم يافت. هر كس آن هسته سفت را به ظن خود تعريف مى كند. عدم توافق ها اتفاقى نيستند. براى خود منطقى دارند.
    • امكان تفاهم در شرايط زمانى
    شما توصيف مرا از هويت ايرانى نمى پذيريد، اما مى دانيد كه من در توصيفم به چه اشاره دارم. شما حرف مرا رد مى كنيد، از جمله به اين صورت كه از مثال هاى من تفسير ديگرى به دست مى دهيد و يا پادمثال هايى را در برابر مثال هاى من مى گذاريد تا نظر خود را ثابت كنيد. آن مثال ها و پادمثال ها با هم جهانى را مى سازند كه ما در آن حركت مى كنيم. اين جهان بى حد و مرز نيست، ولى ما نمى توانيم اين سو و آن سوى آن را بى شك و شبهه مشخص كنيم. شرط ادراك مرز آن است كه نامربوط حرف نزنيم، يعنى در محدوده اى بمانيم كه در چارچوب آن ارتباطى معنادار ميان حادثه ها و پديده هاى شناخته شده در جهانِ تاريخى موضوع بحث برقرار باشد. گذاشتن شرط ماندن در محدوده اى معنايى به معناى دركى پيشين از هويت است. از سوى ديگر آن چيزى كه به نام مرز مى شناسيمش و تصور مى كنيم كه در گذشته اى دور ترسيم شده، تابع روح زمان است. چون حديث نفس است، در تغيير است. سمت و كيفيت تغيير آن بسته به آن است كه بر نفس ما هم اينك چه رود و در جهان معاصر آن را چگونه برشناسند. پس هويت برنهادى (ابژكتيو) نيست، يعنى چيزى نيست كه مستقل از نهاد ما در فعليتش باشد. ما پيش از آن كه به سراغ ماده هايى برويم كه بتوانيم هويت ايرانى را از آن ها برخوانيم، در مورد سمت پاسخ گويى به پرسشمان تصميم مى گيريم و برپايه اين تصميم شروع به گزينش ماده هاى كارى مى كنيم كه در زمره آن ها هستند، مثال هايى از جامعه و سياست و ديروز و امروز. بنابر اين همواره پيش داورى داريم. پيش داورى در همه جا و در هر موردى هست، كم تر يا بيش تر، شكننده تر يا سخت جان تر. هويت اگر كشف شدنى باشد، تنها ممكن است از راه تفسير بر ما رخ نمايد. از اين نظر نيز مى توان گفت كه اين جا موردى است كه مدام، شايد هم فقط، با پيش داورى سروكار داريم. از يك پيش داورى يا مجموعه اى از پيش داورى ها مى توانيم سنجشگرانه درگذريم، بى آنكه به داورى برسيم. بدين منظور طبعاً بايد چيزهاى سطحى و گذرا و عارضى را رها كنيم و به چيزهاى اصلى و اساسى بپردازيم و در پى تفسير آن ها برآييم.
    • عناصر تكرارشونده: سازنده هويت
    چيزهايى اساسى هستند كه حضور مدام داشته باشند. حضور مدام زمانيتى است كه شكل معمولى مواجهه با آن تجربه تكرار است. نزد ما چه چيزهايى تكرار مى شوند؟ ستمگرى و خودكامگى و بلاهت، پديده هاى آشنايى هستند كه در پهنه سياست و اِعمال قدرت مدام به آنها برمى خوريم. اين ها اما هرآينه به مردمى خاص تعلق ندارند. دانايى و نرم خويى شايد خصلت هايى بين المللى نباشند، اما مى شود گفت كه نادانى و خشونت ورزى تقريباً به تساوى ميان همگان تقسيم شده اند. ما در جستجوى هويت به دنبال چيزهايى فراتر و عميق تر مى گرديم. گادامر، فيلسوف آلمانى، به عنوان امرى تكرارشونده كه در هر تكرارى نو است و به اين دليل كسالت آور نيست، از جشن هاى سالانه نام مى برد. عزادارى هاى هر سال نيز چنين اند. شايد هويت ايرانى را بتوان در جشن ها و سوگوارى هاى هرساله اش جست. شايد ما چيزى باشيم ميان نوروز و عاشورا. گادامر موضوع تكرار را در مبحث تفسير هنر مطرح كرده است. از نظر او خواندن شعر كسى چون حافظ به جشن مى ماند، نه جشنى يك باره، بلكه تكرارشونده. حافظ در ميان ما حضورى مداوم دارد. اين حتماً اتفاقى نيست. ما غزل هاى او را مكرر در مكرر مى خوانيم. تكرار در خواندن شعر حافظ به نوروز مى ماند كه تكرار مى شود، اما هرسال حادثه اى نو است. اين بيت حافظ را مى خوانيم و در موقعيت هاى مختلف بر ذهن و زبان جاريش مى كنيم: من اين مرقع پشمينه بهر آن دارم/ كه زير خرقه كشم مى، كسى گمان مبرد. بيت به حادثه اى تكرارشونده اشاره دارد. اشاره به كارى دارد كه ما در آن مهارت داريم. معلوم نيست كه اين كار چيست: دورويى است يا زرنگى؟ همساز شدن محافظه كارانه با بيرون است يا فعاليت مخفى انقلابى؟ ترس است يا شجاعت؟ ايمانى است كه روكش آن كفر است يا كفرى است كه روكش آن ايمان است؟ در تفسير اين بيت به توافقى نمى رسيم. هركس چيزى مى گويد. اين بيت تبيينى نه از يك داستان، بلكه از داستان هاست. تاريخ نداريم، تاريخ ها داريم. هميشه وجودى داشته ايم رسمى و وجودى غيررسمى. اين جاييم و اين جا نيستيم. مى مانيم بر سر پيمانمان و نمى مانيم.
    ايرانيان در زير خرقه خود واقعاً چه چيزى را پنهان كرده اند؟ نمى دانم كه اگر زمانى در «باده كشى» نيازى به پنهان كارى نباشد، از ايرانيان چه در خواهد آمد. آيا آنان اين نياز را بازتوليد نخواهند كرد؟ هويتشان در آن باده است، آن باده كشى پنهان است، نقشى است كه بازى مى كنند يا نياز به بازيگرى است؟ [...]

برگرفته از: روزنامه شرق





تاریخ نقد جدید
رنه ولک
سعید ارباب شیرانی

خواندنی‌ها :

کتاب :